محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

آخر هفته

4 شنبه جشن پايان سال مهرانا جون بود كه از چند روز قبلش دعوت كرده بود يه كادو واسش تهيه كردم و با هم رفتيم ماماني.وسطاي جشن خاله راضي هم آمد مهرانا جونم يه دكلمه خيلي عالي اجرا كرد .جشنم هتل كوهستان بود چند تا عكس دم در از تو و پرهام گرفتم كه بعدا ميزارم 5 شنبه هم چون بابايي قول بيجار رو به دوستاش داده بود .هماهنگ كرد و با عمو عليرضا و عمو علي ساعتاي 9/5 رفتيم خيلي هوا عالي بود و واقعا خوش گذشت درختاي باغ پر گل محمدي بود وبوش فضا رو عطراگين كرده بود ايشالاه عكساشو ميزارم ژ اين سبد گل محمدي تقديم به همه دوستاي گلمممممممممم اينم 3 تا وروجك   ...
30 ارديبهشت 1393

مسابقه دوچرخه سواري پدر و پسر

ديروز به مناسبت ميلاد امام علي مسابقه دوچرخه سواري پدر و پسر بود كه بابايي هفته پيش اسم نوشته بود وساعت 4 هم در ايستگاه سلامت قرار بود برگزار بشه.منو نيكان و بابايي يه رب به 4 اونجا بوديم هوا خيلي گرم بود كم كم مردم با دوچرخه هاشون مييامدن .الهي قربونت بشم كه استرس گرفته بودي گفتي مامان من نميخوام دوچرخه سواري كنم دلشوره دارم.منم سعي كريم آرومت كنم كه مثل هميشه كه دوچرخه سواري ميكني ي همونطوره و اصلا ترس نداره و...... من نميتونستم واسه مسابقه بمونم چون شوهر عمت ساعت 5 از كربلا مييومد و گفتم لااقل من باشم باهاتون خدافظي كردم و نشد مسابقه دادن پسر خوشكلمو ببينم ضاهرا اولين نفر هم شما بودين هر دو با هم شروع ميكردين گفته بودن بابا تا ميتونه زود...
29 ارديبهشت 1393

كادوي روزپدر

اينم از كادوي منو نيكان به باباييش وژله قلبي كه ميخواستم واسه ولنتاين درست كنم قسمت نشد واسه روز مرد درست كردم ...
24 ارديبهشت 1393

پارك

با سلام و صد سلام (قابل توجه علي آقا )شوهر عمه رفتن سفر كربلا و منم عمه اينا و پدر جون اينا رو ديشب دعوت داشتم .بابايي گفت به جاي خونه شامو بريم پارك كه تنوعي باشه واسه بچه ها آخه نگين زهرا چند شب پيش كه خونه پدرجون بوديم خيلي بي تابي باباشو ميكرد. خلاصه هر چند دير ولي آمدنو رفتيم پارك پنج شنبه بازار .كيك زعفروني و واسه شامم سوپ كه خيلي تو هواي پارك چسبيدو چيكن برگر پختم .نيكانو نگين زهرا هم يه دل سير بادي بادي و ماشين سواري بازي كردن و كلا خوش گذشت.عكسم نگرفيم  كه بزارم ...
21 ارديبهشت 1393

ختم قرآن

امروز خونه مامانم همسايه هامون كه دوره قران دارن واسه سميرا ختم قران گرفته بودن اخساس كردم خانومه داييم خيلي شكسته و پير شده .از ديشبشم با مامانو راضي شروع كرديم به پختن حلوا و كاپ كيك .هيچ وقت فكر نميكردم يه روز واسه سميرا حلوا بپزيم ...
17 ارديبهشت 1393

كلاس خلاقيت وروز معلم

كاراي جديد كلاس خلاقيت نيكان: اينم كادوي روز معلم كه بده كلي اين ور اون ور چرخيدن خريدم و نيكان وقتي برد بده مربيشون در كلاسو باز كردو گفت بفرمايين تولدتون مبارك.با يه كيك و ژله كه خودم پريدم.ناگفته نمونه كه زحمات معلمها با اين چيزا قابل جبران نيست ...
16 ارديبهشت 1393

روز مادر

سلام دوستان با عرض پوزش اين روزا حس و حالي واسه نوشتن ندارم ولي گفتم يه چيزي بزارم تا دل دوستان زياد نگيره .اين گل خوشكلو بابايي واسه روز مادر واسم گرفته بود و يه كارت هديه .يه چيزي هم قبلا ديده بودم واسه خونه كه بابايي رفت بيعانشو داد تا واسمون نگه داره البته واسه خونست به من چه اما چون من ميخواستمش بابايي زحمت كشيد و به قول خودش خوشحالم كرد. اين كارت خوشملم نيكي جون خودش به كمك مربي مهدش درست كردا و با انگشت كوچولوهاي خودش نقاشيش كرده ...
16 ارديبهشت 1393

چرا رفتي

  سميراي قشنگم .دختر شيرين زبون ما آخه چرا اينقدر زود پر كشيدي .عزيزم جگرم آتيش گرفت سوختم از غم رفتنت هنوز چيزي از روزاي عقدت نميگذره با  دستاي خودم واست سفره عقد چيدم چه آرزوها كه واسه عروسيت داشتي .فرشته قشنگم بدون هنوز باورم نميشه كه سميراي قشنگم پيش ما نيست بدون ياد تو هيچ وقت از دل هيچ كس بيرون نميره تو هميشه زنده و جاودانه اي .واي وايييييي سميرا جون غمت خيلي سنگينه تو يه آدم معمولي نبودي فرشته اي بودي كه جات فقط و فقط تو آسموناست پيش خانوم فاطمه زهرا كه درست روز تولدش تو رو به جشن آسمونيش پيش فرشته هاش دعوت كرد.واي كه نميدونم چي بايد بنويسم بغض بزرگي تو گلومه و چشمام هميشه و هر لحظه  از سوز فراق تو اشك بار. معصومم آخ...
2 ارديبهشت 1393
1